الگو

ساخت وبلاگ

من باید برم نحوه ارایش کردن و از همسایمون یاد بگیرم.

دوتا بچه بزرگ داره. یه پسر یه دختر. دوماد داره. شوهرشم مرده.

جوری به خودش میرسه انگار میخواد بره عروسی. من وقتی میبینمش بعدش میرم قیافه خودمو توی اینه میبینم و اه میکشم

چند وقت پیشم ازم ریمل میخواست که بره عروسی. حالا ریمل من برا صد سال پیش بود. یکم ابجوش ریختم توش رفتم دادمش.

امروزم موقع برگشت از کنار یه لوازم ارایشی رد میشدم یه ریمل خریدم. گفتم خودم که خشکش میکنم اینو لااقل اگه یه بار اومد ازم ریمل خواست دیگه ابروم نره....

نوشته شده توسط فاطیما. در چهارشنبه سوم آبان ۱۴۰۲

معجزه...
ما را در سایت معجزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aramesh2971 بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1402 ساعت: 18:44